DOCTYPE HTML PUBLIC "-//W3C//DTD HTML 4.0 Transitional//EN"> مكتب‌های ادبی -->

مكتب‌های ادبی

[ [ تماس با من ]


 



موسيقي متن فيلم سه رنگ



وبلاگ‌هاي ديگر من
كلاس قصه‌نويسان
ضرب‌المثل‌هاي كرموني

[]

 


[]


 

Saturday, November 13, 2004

â?? كلاسيسيسم classicism

كلمه‌ي كلاسيك به معناي وسيع خود به تمام آثاري كه نمونه‌ي ادبيات كشوري شمرده شود و مايه‌ي افتخار ادبيات ملي آن كشور است اطلاق مي‌شود . اما در مكتب‌هاي ادبي ، اين واژه به آن مكتب ادبي گفته مي‌شود كه پيش از ساير مكاتب ادبي ( در قرن هفدهم )‌در فرانسه به وجود آمده و از ادبيات قديم يونان و رم تقليد كرده است.
همه مي‌دانند هر مكتبي كه در طول دوران‌هاي مختلف به وجود آمده است نشئات گرفته از سياست كلي زمانه‌ي خود است و اين سياستمداران هستند كه به وجود آمدن مكتب خاصي را تجويز و هنرمندان نا خواسته آن مسير از پيش تعيين شده را طي نموده اند .
مكتب كلاسيك پس از جنگ‌هاي فلاخن ، حكومت سلطنتي با قدرت زياد به وجود آمده و مستقر گرديد . در اين دوران ، پادشاه با حقي كه " خدا "‌به او داده است ، فرمانرواي مطلق است و رعاياي خود و اموال آنان را هر طور كه بخواهد اداره مي‌كند . عشق به ميهن با مفهوم عشق به پادشاه و اطاعت از اوامر او آميخته است شعار مهم آن دوره اين بود « يك قانون ، يك دين ، يك شاه » چنان كه در رژيم سلطنتي ايران هم اين شعار بود « چو فرمان يزدان ، چو فرمان شاه »
كلاسي‌سيم اين مفاهيم را حقايق انكارناپذير مي‌شمارد . زندگاني دربار و سالون‌هاي بسيار مجلل و درخشان است. در اين محافل همه‌چيز از روي آداب و رسوم ترتيب داده شده است و همه كس بايد قواعدي را كه با كمال دقت تثبيت شده است را بداند . ندانستن اين قواعد يا اقدام راي عوض كردن آنها عملي نيست و مضحك شمرده مي شود .
پس در زندگي ادبي نيز بايد تابع قواعد و انظباط بود . پيش از هرچيز بايد دانست كه " هنر "‌عبارت از تفنن يا تفريح نيست . هنر فقط وقتي ارزش دارد كه چيزي ياد بدهد و يا به اخلاق " جامعه " خدمت نمايد و بايد دانست كه اثر هنري وقتي به درجه كمال مي‌رسد كه از اين قواعد پيروي كند .
اين سبك اول بار توسط هنرمندان اسپانيايي و ايتاليايي بر اين مبنا كه هنر فقط تقليد از آثار هنرمندان يونان و رم است به وجود آمد . بين سالهاي 1546 و 1550 ناگهان عده‌اي از جوانان فرانسوي موفق به كشف اصل "‌زيبايي " در ادبيات شدند – تا آن‌زمان مفهوم هنر توجه به قريحه‌ي ذاتي ، سهولت بيان و سلاست خودجوش و في‌البداهه بود . اين جوانان در محلي به نام " پلئياد "‌ pleiade گرد مي آمدند و هدفشان اين بود ، قبل از آنكه بيافرينند و بنويسند ، بايد كه ياد بگيرند و از آفرينش شاهكار‌هاي قبل از خودشان را كشف و اصول و قواعد آن‌ها را پيدا كنند .
اينان قبل از هرچيز با كمال قاطعيت به جنبه‌ي قدسي و حتي الهي اعتقاد پيدا كرده و به اين نظريه رسيدند كه براي دست زدن به والاترين حرفه‌ها با كم مايگي نمي‌توان به ميدان آمد . اگر نبوغ شاعرانه موهبتي اللهي است و ارزشمند ترين همه‌ي موهبت ها ، حق اين است كه با ناشيگري به آن خيانت نكنيم . از روزي كه شعر همانند بك آئين( نه وسيله وقت گذراني ) قلمداد شده و آداب و مراسمي براي آن در نظر گرفته شد . اين مراسم بايد با كمال دقت اجرا شود و هر كسي به اين آئبن گردن نهاده است تابع هوي و هوس خود نباشد . قوانين شاعري در واقع آموزش دقيق و جدي اين آئين و مراسم است .
از اينجا بود كه حرفه‌ي شاعري ناگهان اصالت پيدا مي كند . شاعر كه خود را حامل حكمت الهي مي‌داند ، قادر است كه به جاودانگي دست يابد . اما به اين شرط كه خويشتن را وقف خدا كند و در راه او از همه‌ي شادي‌ها و نعمت‌ها‌ي دنيا چشم بپوشد و با شور و شوق غرق كار خود شود .
اين روند ادامه داشت و در طول اين مدت و گروهي از شاعران از آن اوج پايين امدند . فضل فروشي و شركت در مجالس آنچناني را كنار گذاشتند و هنر را از جنبه‌ي قدسي آن جدا كرده و آثار خويش را به پيروي از قواعد ثابت و بارزي كه از ادبيات يونان و روم قديم و بخصوص از عقايد ارسطو اقتباس شده بود به وجود آورده و اعلام كردند «‌در سايه‌ي مطالعه‌ي آثار قديم مي‌توان قدرت معنوي انسان را رشد داد و او را به صورت انساني تر يعني مدني تر در آورد » و تصميم گرفتند كه قبل از تقليد آثار هنر گذشتگان ، به مطالعه‌ي نظريات آنان بپردازند ، قواعد و اصولي را كه آنان در آثار خود ذكر كرده‌اند تشريح و تفسير كنند و آثاري را كه مي نويسند با اين قواعد تطبيق دهند .استاد بزرگ اين مكتب " بوالو " bolleau بود كه اصول و قواعد مكتب كلاسيك را براي فرانسويان بيان كرد يا بهتر بگوييم آنچه را قدما گفته بودند به وطر مشروح‌تر و رساتري تكرار كرد .
اصول و قواعد مكتب كلاسيك
1 – تقليد از طبيعت
قبل از رعايت هر قانون و قاعده‌ي ديگر ، آنچه نويسنده‌ي كلاسيك بايد در نظر بگيرد تقليد از طبيعت است بوالو در فن شعر خود مي‌گويد‌« حتي براي يك لحظه هم از طبيعت غافل نشويد »
اينجاست كه اين سوال به وجود مي‌آيد :‌آيا تقليد از طبيعت بايد مانند عكاسي عينا و با دقت انجام گيرد ؟ نه ! بايد از نقوش در‌هم طبيعت، جوهر هر چيز خوب يا بد را بيرون كشيد ؛ اين جوهر مشخص كننده را به نحوي كه با حقيقت و واقعيت باشد ، يه صورت كامل بيان كرد . اين اثر مشخص كننده بايد از زوائد و مطالب اضافي مجزا شود و به تنهايي خودنمايي كند . هنرمند بايد حاليت را كه مي‌خواهد نشان دهد ، به جاي تقليد حزئيات آ» با چند عبارت كوتاه و قوي بيان كند و در حقيقت بايد به طبيعت فرمان دهد كه بهتر از هر موقع ديگري جلوه كند . يعني هنرمند كلاسيك به جاي نقاشي طبيعت ، صورت كاملتري از آن را مي‌سازد و آن را با آرمان‌ها و آرزو‌هاي بشريت توام مي‌كند .
آيا هنرمند كلاسيك همه‌ي آن چيز‌هايي را كه در طبيعت وجود دارد بيان مي‌كند ؟
بوالو در فن شعر متذكر مي‌شود كه « در طبيعت مار‌ها و حيوانات نفرت‌آوري وجود دارند كه تقليد آن‌ها به وسيله‌ي هنرمند ناخوش‌آيند خواهد بود . » كلاسيك ها تمام طبيعت را نمي‌خواهند تقليد كنند . آنها فقط در صدد تقليد طبيعت انساني هستند . سنت اورمون در اين‌ مورد مي‌نويسد « گفتاري كه در آن فقط درختان و رودها و چمن‌زارها و كوه‌ها و باغ‌ها سخن رود ، اثر رخوت‌آوري در ما دارد و يا حداقل ، لذت تازه‌اي ايجاد نمي‌كند . اما آنچه از بشريت گرفته شده است ، از قبيل تمايلات و محبت‌ها و تاثرات ، طبيعتا در اعماق روح ما نفوذ مي كند و احساس مي‌شود . زيرا زاييده‌ي طبيعت واحدي است و به آساني از روح هنرمند به روح خواننده يا تماشاگر منتقل مي شود . »/
هنرمند كلاسيك ، صفات پست انساني را كه ساختگي هم نيست و در طبيعت او وجود دارد بيان نمي‌كند . آيين كلاسيك او را ازين كار منع مي‌كند .زيرا عقيده دارد كه اين صفات در حيوانات نيز وجود دارد و صفاتي كه ما را از آن‌ها جدا كرده انساني مي‌نمايد خيلي بالاتر از اين‌هاست و بايد به تشريح يه تشريح و توصيف آنها پرداخت .حيوانات اسير غرائز و انسان حاكم بر آنهاست . از صفات انساني ، آن صفاتي را بايد تشريح كرد كه زود‌گذر نيست و بلكه مداوم است . مثل عشق ، حسد ، خست و غيره . همين قسمت كلاسيسيم است كه آن را از رئاليسم دور مي‌سازد .رائاليسم ، قسمت‌هايي از زندگي اجتماعي عصر معين يا محيط مخصوصي را تشريح مي‌كند ،./

2- تقليد از پيشينيان
طبيعت به طور مستقيم و بي‌واسطه قابل تقليد نيست ، زيرا هيچ‌يك از سرمشق‌‌هايي كه طبيعت در معرض ديد بشر گذاشته ، داراي مشخصات كامل و بي‌نقص زيبايي نيست . در اين ميان پيشينيان توانسته‌اند از ميان مظاهر طبيعت ، بهترين و مناسب‌ترين آنها را انتخاب كرده و به‌طرز شايسته‌اي بيان نمايند . زيبايي جاودان را بايد در آثار آنها جستجو كرد .« آثار پيشينيان به سبك شايسته‌اي نوشته شده‌اند . كسي كه مي‌خواهد اثرش زنده بماند بايد از آنها (‌ انئيد ، ويرژيل ، و ايفي‌ژنه و … )‌تقليد كند . البته اين تقليد را نبايد نوعي بردگي شمرد ، بلكه عبارت از رعايت قانون و روش معيني است و هر هنرمند بخودي خود ارزش جداگانه‌اي دارد و هنرهاي تازه‌تري مي‌‌تواند داشته باشد و وقتي از گذشتگان تقليد مي‌كند - اگر بخواهد اثر پر‌ارزشي به وجود آورد – احتياج به چيز تازه‌اي دارد و آ» غور و تعمق است .آلن در اين مورد گفته :نكته‌ي جالب زندگاني بشر اين‌است كه همه چيز گفته شده ولي همه‌چيز كاملا درك نشده است . از اين‌رو حقايق بايد در هر دوره‌اي تكرار شود ./
3- اصل عقل
« من فقط در آن مورد از نويسندگان قديم تقليد مي‌كنم كه موافق عقل باشد »‌
اين اصل تازه‌اي براي كلاسيك‌ها بود . هرچند آن را به ارسطو نسبت داده‌اند اما اين مخالف روش ارسطو است كه او معتقد بود « عقل عبارت از لزوم رعايت عرف و عادت و بيرون نرفتن از راه بسيار محدود و باريكي است به نام juste milieu يا ( حد وسط ) و هر كسي كه قدم از اين راه بيرون بگذارد طبيعت او را به شدت مجازات مي كند »‌ و عملا در عالم هنر عقل عبارت از آن چيزي است كه مخالف تخيل و الهام محض باشد . كلاسيك ها در اينجا تابع فلسفه‌ي راسيوناليستي دكارت هستند كه « عقل و اراده بايد بر احساسات و هيجان‌ها مسلط باشد ، زيرا عقل بزرگترين مزيتي كه انسان را از حيوان مشخص مي‌كند »
در سال 1660 هنرمندان كلاسيك مجبور شدند از ميان روش ارسطو و اصل عقل يكي را انتخاب كنند و آنها اصل عقل را ترجيح دادند . ( البته بايد در نظر گرفت ، منظور از عقل ، عقل انفرادي نيست كه الهام شخصي را آزاد مي‌كند بلكه آن عقل كلي و جهاني است كه در همه جا يكسان و لايتغير است و در زمانها و مكان‌هاي مختلف به صورت يكنواخت زيبايي را تشخيص مي‌دهد . )
اثري كه عقل دارد اين است كه تخيل انسان را در مجراي صحيح مي‌اندازد و آن را محدود مي‌نمايد ، به اين ترتيب عقل سليم و قضاوت بر هنر حاكم مي‌شود . اصل عقل بر ادبيات كلاسيك مسلط است و همه‌ي اصول ديگر را رهبري مي‌كند .

4- آموزنده و خوشايند بودن

تنها تجسم زيبايي براي تكميل بك اثر هنري كافي نيست . اثر هنري بايد در عين آموزنده بودن ، داراي نتيجه‌ي اخلاقي باشد . اما بايد انست مكتب كلاسيك ، مكتب وعظ و خطابه‌ي خشك نيست . بلكه مكتبي در حد فاصل بين درس و تعليم محض و بازي و تفريح ساده باشد ، روشي كه اتخاذ مي‌شود بايد براي مردم خوشايند باشد . « داروي تلخ را به كودك در ظرفي زيبا مي‌دهند »
اثر هنري بايد در زير ظاهر زيبا ، داراي يك جنبه اخلاقي باشد كه جوهر اصلي آن اثر و دليل ايجاد آن شمرده ‌شود ./

5- وضوح و ايجاز

اثر كامل اثري است كه روشن و واضح باشد . وضوح و سادگي اين نيست كه اثر فقط از طرحي ساده و سطحي تشكيل شده باشد بلكه بايد كه جمله‌ها با دقت و ظرافت هنرمندانه‌اي تنظيم شود و از كلمات نامفهوم و زائد تصفيه گردد .
زبان كلاسيك وسيع نيست و كلمات محدودي دارد . مي‌گويند « راسين در كليه‌ي آثارش بيشتر از 800 كلمه استفاده نكرده است» . هنرمند كلاسيك در استعمال اصطلاحات بسيار سختگير و مقيد است و كلمات متعدد و غير مصطلح را به كار نمي‌برد . مطالب بايد با حداقل كلمات بيان شوند .

6- حقيقت نمايي يا vraisemblance

اين اصل در ميان اصول مكتب كلاسيك بر هر اصلي مقدم است . ارسطو در فصل نهم فن شعر در اين مورد گفته است «‌ شكي نيست كه اثر شاعر از آن چيزي كه اتفاق افتاده است بحث نمي‌كند . بلكه از چيزي سخن مي‌گويد كه وقوع آن بر‌حسب ضرورت يا حقيقت‌نماييامكان دارد . يعني فرق شاعر با مورخ در اين نيست كه اولي گفته‌اش منظوم باشد و دومي منثور ، بلكه فرق اصلي‌شان در اين است كه مورخ از آنچه اتفاق افتاده بحث مي‌كند و شاعر از آنچه مي‌توانست اتفاق بيفتد … شعر پيوسته از كليات بحث مي‌كند و تاريخ از جزئيات . كلي آن چيزي است كه هر كسي مطابق مشخصات روحي خود و بر حسب ضرورت يا حقيقت‌نمايي مي‌تواند آ» را بگويد يا انجام دهد »
بعد‌ها حقيقت نمايي را از " حقيقي "‌و ممكن جدا كردند و لوسيد locid در اين باره مي نويسد « حقيقت نمي‌تواند موضوع نمايش باشد . زيرا چه بسيار چيزهاي حقيقي كه نبايد به نمايش در آيد … ممكن نيز نبايد موضوع تئاتر قرار گيرد ، زيرا خيلي چيز‌ها اجرايش ممكن است اما نمايش دادن آنها مضحك خواهد بود … پس در اين ميان فقط چيزهاي حقيقت‌نما هستند كه مي‌توان شعر و نمايش را در زمينه‌ي آنها ساخت »
در هنر حقيقت‌نما آن چيزي است كه عقايد عمومي درباره آن متفق است . از اين رو نويسنده كلاسيك وقتي شخص معيني را به عنوان قهرمان اثر خود انتخاب مي كند بايد خوي و خصلتي را موضوع اثر خود قرار دهد كه براي اشخاص هم تيپ او جنبه‌ي كلي دارد .

7 - نزاكت ادبي

آن چيزي زيباست كه با طبيعت خود و با طبيعت ما توافق داشته باشد . رعايت چنين توافقي را در مكتب كلاسيك " نزاكت "‌ مي‌نامند . اين كلمه داراي معني وسيعي است و در مسائل ادبي تقريبا بيان كننده‌ي " هماهنگي " يا harmoni است . براي رعايت اين اصل بايد اول هماهنگي بين قسمت‌هاي مختلف اثر هنري و دوم هماهنگي آن اثر با روحيه‌ي مخاطب حفظ شود . جنبه اخلاقي حوادث و رفتار قهرمانان اثر با عرف و عادات عمومي توافق داشته باشد و رفتار هر شخص با روحيه‌‌ي او و يا وضع و موقعيت او تطبيق نمايد . همچنين روحيه‌ و مشخصات قهرمان در سراسر اثر ثابت بماند و تغيير نكند . مخصوصا در آن قسمت از حقايق تاريخي كه براي مردم غير عادي و تكان دهنده است ، بايد براي رعايت اين نزاكت حقيقت را فداي حقيقت‌نمايي ساخت و نكات زننده و غير عادي را وارد اثر نكرد .

قانون سه وحدت
وحدت‌ها از اصلي ترين اصول مكتب كلاسيك هستند و از ادبيات يونان و آثار ارسطو به ما ارث رسيده اند و اين سه وجدت عبارتند از : الف – وحدت موضوع
وحدت موضوع به اين معناست كه حوادث فرعي و اضافي داخل حادثه‌ي اصلي نشود و حادثه‌ي نمايشنامه از شاخ و برگ‌هاي خارجي و وقايع زائد بري باشد . ارسطو در فن شعر مي گويد « وحدت موضوع به هيچ‌وجه فقط با انتخاب يك نفر به عنوان قهرمان داستان ، حاصل نمي‌شود . زيرا در زندگي يك‌نفر ممكن است چندين حادثه كوناگون اتفاق بيفتد » و از گفته‌ي خود چنين نتيجه مي‌گيرد كه « افسانه يا fable … فقط بايد يك حادثه ( موضوع )‌كامل را بيان كند . همه‌ي قسمت‌هاي اين موضوع بايد چنان كنار هم چيده شده باشد و چنان وحدتي را تشكيل دهد كه كوچك‌ترين قسمتي از آن را نتوان تغيير داد يا حذف كرد . زيرا آن مضموني كه بتوان در مطلبي وارد كرد و هم بدون لطمه خوردن به آن ، حذف كرد ، جزو آن مطلب نيست . »
بنابراين وحدت موضوع يعني اينكه :‌هر اثري بايد فقط يك حادثه از زندگي قهرمان را بيان كند . حادثه‌اي كه قسمت‌هاي مختلف آن كاملا به هم مربوط باشد

ب- وحدت زمان
ارسطو در اين مورد مي گويد « تراژدي مي كوشد كه تا حد امكان خود را در يك شبانه‌روز محصور كند و يا حداقل از اين حدود تجاوز ننمايد . »
اين گفته به صورت قانوني در آمده است كه هنوز هم در همه‌ي اثار اجرا مي گردد . مثلا هر صفحه‌ي يك فيلمنامه به مدت يك دقيقه از فيلم است و در تئاتر مدت زمان نمايش همان مدتي است كه در واقعيت به وقوع مي‌پيوندد. البته استثنا ها را از نظر دور نداريد و بر هم خوردن توازن در همه‌ي ابعاد زندگي كنوني را .
پ- وحدت مكان
در اين مورد ارسطو چيز نگفته است اما در سال 1455 ماگي maggi منتقد ايتاليايي اين اصل را از اصل وحدت زمان نتيجه گيري كرد و گفت « اگر مدت نمايش كوتاه باشد ولي مكان‌هايي كه حوادث در آن اتفاق مي‌افتد متعدد و دور از هم باشند تراژدي جنبه‌ي طبيعي خود را از دست مي‌دهد . ازاين‌رو تا حد امكان حادثه بايد در مكان واحد اتفاق بيفتد » يك اثر وقتي موثر مي‌افتد كه جمع و جور باشد و اگر حادثه‌ي آن بين زمان‌هاي مختلف و مكان‌هاي متعدد تقسيم شود ، عاقلانه شمرده نمي شود . اين اصل اوائل اجرا نمي شد و نويسندگان معتقد بودند مكان مي تواند در يك جزيره و يا يك شهر و يك ايالت متغير باشد . اما در سال 1635 شاپلن آن‌را كاملا جدي و اجباري اعلام كرد و گفت در طول نمايش هيچگونه تغيير دكوري جايز نيست .
در حال حاضر كه جايگاهش بر همه واضح است




|
Comments: Post a Comment

بازگشت به قصه‌ی كرمان
template designed by Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com
?