DOCTYPE HTML PUBLIC "-//W3C//DTD HTML 4.0 Transitional//EN">
مكتبهای ادبی |
[
[
تماس با من ]
[]
|
â?? هنر برای هنر
|
سال 1830سال انقلاباتی است كه دوران « رستوراسیون » restauration را در فرانسه خاتمه داد و مبدا تحولی در اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه گردید – در دوره رستوراسیون رمانتیسم بر ادبیات فرانسه حاكم بود و معمولا تاریخ نویسان این سال را ، سال كمال و اوج قدرت رمانتیسم میدانند . در همین سال بود كه ارنانی روی صحنه آمد و لامارتین به عضویت فرهنگستان فرانسه در آمد – این سال در عین حال ، آغاز افول رمانتیسم نیز به شمار میرود . بسیاری از شاعران رمانتیك میدیدند ، مكتبی كه تا این پایه بالا برده و تا این مرحله همراهی كردهاند به تدریج فرسوده و كم نیرو شده است و دیگر جلب توجه نمیكند و مردم نیز ، پس از تغییر وضع سیاسی و اجتماعی میخواستند به كلی با گذشته قطع رابطه كنند و همه به این فكر افتادند كه در اجتماع جدید وظیفهی موثری بر عهده بگیرند و اغلب متوجه احزاب سیاسی و مكتبهای فلسفی شدند و به فاصله چند سال تقریبا همه ، به معنای واقعی كلمه « روزنامه نویس » شدند و چند نفرشان به نمایندگی مجلس و مقام وزارت رسیدند . هنگامیكه سرو صداها خوابید و مردم توانستند وضع موجود را روشنتر ببینند . مشاهده كردند كه شاعران و نویسندگان رمانتیك همه عقایدی پیدا كردهاند كه به كلی با نظرات سابقشان متضاد است و از طرفی انتشار آثار بالزاك جانشین بهتری برای رمانتیسم بود و آرام آرام از رمانتیك ها فاصله گرفتند و این سبك خواه ناخواه محكوم به زوال و فراموشی شد . از سوی دیگر عدهای از فلاسفه و ادبا كه طرفدار هنر مفید بودند( كلاسیكها -كه هدف هنر را آموزنده بودن می دانستند و می گفتند كه هنر برای تعلیم و راهبری افراد بشر مفید است – و فلاسفه _كه میخواستند نظم و نثر در خدمت پیشرفت اندیشه ی بشری قرار گیرد – و بالاخره اصلاح طلبان – كه میكوشیدند برای استقرار نظم جدیدتر و بهتر ، از هنر و ادبیات كمك بگیرند ) و شاعران و نویسندگان را دعوت میكردند كه آثار خود را در خدمت اجتماع و اخلاق و پیشرفت اندیشهی بشری بگمارند . قویترین این دستهها، پیروان سنسیمون بودند . این گروه عقیده داشتند كه برای توفیق در این آرزو كافی است كه حس همدردی و همكاری در افراد تولید كنند : عشق و برادری و احساساتی نظیر احساسات مذهبی برانگیزند . در این آیین ، كار وعظ و خطابه بر عهدهی هنرمندان بود . ادعا میكردند كه هنرمندان باید رهبری جامعه را فریضهی خود بدانند . غیر از ویكتورهوگو همهی نویسندگان و شاعران بزرگ رمانتیك در صف این افراد در آمدند . حتی موسه ، شاعر گریان ، اشك های شاعر را مرحم زخمهای بشریت دانست ویكتورهوگو با اینكه قبلا به مسائل اجتماعی توجه داشت و بعدها نیز ( در سال 1840 ) برای هنرمند وظیفهی اجتماعی قائل شد . در سال 1829 با یكی از آثار خویش به نام شرقیات les orientales پایهگذار مكتب هنر برای هنر گردید . او در این اثر ، توجه زیادی به قالب شعر و وزن و قافیه نشان داد و در مقدمهی همین اثر به پیروان سنسیمون آزادی در شعر را اعلام كرد و مدعی شد كه شاعر همیشه حق دارد "اثر بیهودهای منتشر نماید كه شعر محض باشد … اگر با نظر بلند بنگریم در شعر موضوع خوب و بد وجود ندارد . شاعران خوب و بد هستند از طرف دیگر همه چیز موضوع شعر است ، همهچیز مایهی هنر است و هر امری حق ورود به كشور شعر را دارد . پس نباید پرسید كه چه علتی شاعر را به اختیار موضوعی نشاطآور یا غمانگیز ، وحشتناك یا دلاویز ، واضح یا مبهم واداشته است . باید دید چگونه كار كرده نه آنكه در چه باب و چرا كار كرده است " عبارت " هنر برای هنر " نیز در همان سال از طرف هوگو اعلام شد « صد بار میگویم ، هنر برای هنر » چند نفر از شاعران و نقاشان و مجسمه سازان جوان به دور استاد گرد آمدند . مقدمهی شرقیات را كتاب مقدس هنر شمردند و ادعا كردند كه « مفید بودن و دربند اجتماع بودن ارزش هنر را از بین میبرد » گفتند « هنر خدایی است كه باید آن را به خاطر خودش پرستید . هیچگونه جنبهی مفید یا اخلاقی به آن نداد و چنین تصوراتی را از او انتظار نداشت » در میان این جوانان توفیل گوتیه كه از رمانتیكها و از پیروان هوگو بود به دفاع از شعری برخواست كه به كلی با مسائل اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بیگانه باشد . گوتیه كه سابقانویسنده رمانتیك پر هیجان و اندوهزدهای بود ، بعدها چندین سفر به كشورهای مختلف كرد و پس از بازگشت در راس عدهای از جوانان كه هنر برای هنر را شعار خود كرده بودند ، قرار گرفت . این گروه ادعا میكردند كه : هنر یگانه دلیل زندگی است و با وجود این به درد هیچ كاری نمیخورد ، هنر بی فایده است و تنها وجود آن به خودی خود كافی است . میگفتند : زندگی مشكل و پر از درد و رنج است و سرنوشت بشر روشن نیست ؛ یگانه چیزی كه میتواند ما را تسلی ببخشد زیبایی است و هنر وقتی به كمال زیبایی میتواند برسد كه از افكار اخلاقی و فلسفی و تحولات پی درپی آنها و از بیان تمایلات پیچیده و آشفته به دور باشد . گوتیه در مقدمه اشعار خود در مورد هنر نوشت « فایدهاش چیست ؟زیبا بودن . آیا همین كافی نیست ! مثل گلها ، مثل عطرها ، مثل پرندگان ، مثل همه چیزهایی كه بشر نمیتواند به میل خود تغییر دهد و ضایع كند ، به طور كلی هر چیز وقتی كه مفید شد ، دیگر نمیتواند زیبا باشد ، زیرا وارد زندگی روزمره میشود . شعر نثر میشود . آزاده برده میگردد . همهی هنر همین است . هنر آزادی است . جلال است . گل گردن است و شكفتگی روح است در بطالت . نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی مطلقا به درد نمیخورند … ما مدافع استقلال هنریم . برای ما هنر وسیله نیست ، بلكه هدف است . هر هنرمندی كه به فكر چیز دیگری به جز زیبایی باشد ، در نظر ما هنرمند نیست » در مقدمه كتاب مشهور خود " مادمازل دوموپن ( سال 1834) نوشت « فقط چیزی زیبا است كه به درد هیچ كاری نخورد . هر چیز مفیدی زشت است ، زیرا احتیاجی را بیان میكند و احتیاجات انسان ، مانند مزاج بیچاره و عاجز او ، پست و تنفرانگیز است » دوما در مورد هنر برای هنر می گوید « سه كلمهای كه از هر گونه حسی محروم است » این جمله را میتوان تعریف خوبی برای این مكتب شمرد . زیرا نویسندهای كه معتقد به اصل هنر برای هنر است به جز زیبایی قالب و شكل اثر خود و موفقیت در بیان مطلب به چیز دیگری اهمیت نمیدهد . گاهی در مقابل هیجاناور ترین حوادث زندگی ، به قدری خونسرد است و آن را چنان با بیقیدی و بیحسی بیان میكند كه آدمی را دچار وحشت میسازد . شاعر دیگر این مكتب دوبانویل ، دنیا را پرده نمایش و مردم را بازیگران آن میداند و به بازی و قیافهی آنها بیش از احساساتشان اهمیت میدهد . همچنین اقرار می كند كه در فن شعر فقط به وزن و قافیه پابند است و از پعر گفتن هیچ منظوری به جز اقناع ذوق خود ندارد و میگوید « قافیه همچون میخی زرین است كه تخیلات شاعر را تثبیت میكند » اين هم يك ديد ديگر: مكتبهای ادبی - رمانتیسم نهضت رمانتیسم زائیده تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سده نوزدهم است. زیرا توده پیشرفته سده نوزده اروپا دیگر نمیتوانست سنتهای ملوكالطوایفی ( فئودالیسم ) و كلاسیسیسم را گردن نهد. از این رو به نویسندگان و هنرمندانی نیاز داشت كه به دلخواه خویشتن و پندارهای بیبندوبار خود خامه بدست گیرند، بنابراین شایسته است رمانتیسم را یك مكتب انقلابی و ناقض سنتهای كلاسیسیسم دانست. این نهضت از میانههای سده هجده اوج گرفت و بالا رفت، تا جائیكه اواخر این سده و سرتاسر سده نوزده، جهان هنر و ادب و اندیشه را جولانگاه خویشتن ساخت. «نوامیس» از سرودههای رمانتیك بدینگونه یاد مینماید: «هنری است كه همه چیز را بشیوه دلانگیزی شگفتآور میسازد، هنری كه همه چیز را در فاصلههای دور قرارمیدهد بی آنكه از رنگ آشنا و دلفریب آنها بكاهد.» رمانتیكها به رویاها و اندیشههای خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی دیگر پروا داشتند و آنچه میسرودند و مینوشتند جلوههایی از جهان ناشناخته و دور دست اندیشه و پندار بود. آنها برعكس كلاسیستها هرگز به خود نمیپرداختند، بلكه همواره بفرمان احساس و اندیشه گوش میسپردند. خیالپردازان سده نوزده هیچگاه توده حود را آنگونه كه بود نقاشی نمیكردند، بلكه آنچنان كه میخواستند باشد مجسم میساختند، از این رو مكتب رمانتیسم در برابر رئالیسم جای میگیرد. هنرمند رمانتیك توده خود را دشمن میدارد و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است، به دامن خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی ( به ویژه سدههای میانه ) و روزگار كودكی و سرزمین آرزو و تنهایی بازمیگردد. از سوی دیگر جنبش رمانتیسم را باید فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، كشاكشهای سرمایهداری، برگرداندن شهرها به اردوگاههای كارگری و بدبختی و سرانجام بر ضد صنعتگران سرمایهدار دانست، نمونه برجستهای از این فریادها را میتوان در شعرهای شیرین و بی پیرایه ویلیام وردزورث سراینده رمانتیك انگلیس جستجو كرد. از آنجا كه بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم همآهنگی نزدیك و شناخته دارد. هنرمند رمانتیك زندگی و اجتماع را زائیده اندیشه میداند و برخلاف رئالیستها، دگرگونی و چگونگیهای توده را وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میشمارد. میتوان پیشوایان این مكتب را در فرانسه، استاندال، ویكتور هوگو، شاتوبریان و در انگلستان، وردزورث، لردبایرون و در آلمان گوته و در روسیه پوشكین و گوگول دانست. دیباچه هوگو بر نمایشنامه «كرمول» خود در حقیقت مرامنامه جنبش رمانتیسم گردید و همو با عرضه شاهكار جاودان خود «بینوایان» رهبری این مكتب را از آن خویش ساخت. در پایان میبایست ناگفته نگذارد كه گرچه این جنبش دیرگاهی درخشیدن گرفت و ستارگان روزافزونی چون هوگو، گوته و بایرون برسینه آن خودنمائی و تابندگی كردند ولی سرانجام با آزادی بیبندوبار خود و پدیدآوردن جنبشهای دیگری همچون سمبولیسم و سوررئالیسم، هنر را به تباهی كشاند.آن که دانست زبان بست.آن که میگفت ندانست. 9:46 AM ali kermani
Comments:
Post a Comment
بازگشت به قصهی كرمان |
|
template designed by |