DOCTYPE HTML PUBLIC "-//W3C//DTD HTML 4.0 Transitional//EN"> مكتب‌های ادبی -->

مكتب‌های ادبی

[ [ تماس با من ]


 



موسيقي متن فيلم سه رنگ



وبلاگ‌هاي ديگر من
كلاس قصه‌نويسان
ضرب‌المثل‌هاي كرموني

[]

 


[]


 

Tuesday, December 21, 2004

â?? هنر برای هنر


سال 1830سال انقلاباتی است كه دوران « رستوراسیون » restauration را در فرانسه خاتمه داد و مبدا تحولی در اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه گردید – در دوره رستوراسیون رمانتیسم بر ادبیات فرانسه حاكم بود و معمولا تاریخ نویسان این سال را ، سال كمال و اوج قدرت رمانتیسم می‌دانند . در همین سال بود كه ارنانی روی صحنه آمد و لامارتین به عضویت فرهنگستان فرانسه در آمد – این سال در عین حال ، آغاز افول رمانتیسم نیز به شمار می‌رود .
بسیاری از شاعران رمانتیك می‌دیدند ، مكتبی كه تا این پایه بالا برده‌ و تا این مرحله همراهی كرده‌اند به تدریج فرسوده و كم نیرو شده است و دیگر جلب توجه نمی‌كند و مردم نیز ، پس از تغییر وضع سیاسی و اجتماعی می‌خواستند به كلی با گذشته قطع رابطه كنند و همه‌ به این فكر افتادند كه در اجتماع جدید وظیفه‌ی موثری بر عهده بگیرند و اغلب متوجه احزاب سیاسی و مكتب‌های فلسفی شدند و به فاصله چند سال تقریبا همه ، به معنای واقعی كلمه « روزنامه نویس » شدند و چند نفرشان به نمایندگی مجلس و مقام وزارت رسیدند .
هنگامیكه سرو صداها خوابید و مردم توانستند وضع موجود را روشن‌تر ببینند . مشاهده كردند كه شاعران و نویسندگان رمانتیك همه عقایدی پیدا كرده‌اند كه به كلی با نظرات سابقشان متضاد است و از طرفی انتشار آثار بالزاك جانشین بهتری برای رمانتیسم بود و آرام آرام از رمانتیك ها فاصله گرفتند و این سبك خواه ‌ناخواه محكوم به زوال و فراموشی شد .
از سوی دیگر عده‌ای از فلاسفه و ادبا كه طرفدار هنر مفید بودند( كلاسیك‌ها -كه هدف هنر را آموزنده بودن می دانستند و می گفتند كه هنر برای تعلیم و راهبری افراد بشر مفید است – و فلاسفه _‌كه می‌خواستند نظم و نثر در خدمت پیشرفت اندیشه ی بشری قرار گیرد – و بالاخره اصلاح طلبان – كه می‌كوشیدند برای استقرار نظم جدید‌تر و بهتر ، از هنر و ادبیات كمك بگیرند ) و شاعران و نویسندگان را دعوت می‌كردند كه آثار خود را در خدمت اجتماع و اخلاق و پیشرفت اندیشه‌ی بشری بگمارند .
قوی‌ترین این دسته‌ها، پیروان سن‌سیمون بودند . این‌ گروه عقیده داشتند كه برای توفیق در این آرزو كافی است كه حس همدردی و همكاری در افراد تولید كنند : عشق و برادری و احساساتی نظیر احساسات مذهبی برانگیزند . در این آیین ، كار وعظ و خطابه بر عهده‌ی هنرمندان بود . ادعا می‌كردند كه هنرمندان باید رهبری جامعه را فریضه‌ی خود بدانند .
غیر از ویكتورهوگو همه‌ی نویسندگان و شاعران بزرگ رمانتیك در صف این افراد در آمدند . حتی موسه ، شاعر گریان ، اشك های شاعر را مرحم زخم‌های بشریت دانست
ویكتورهوگو با اینكه قبلا به مسائل اجتماعی توجه داشت و بعد‌ها نیز ( در سال 1840 ) برای هنرمند وظیفه‌ی اجتماعی قائل شد . در سال 1829 با یكی از آثار خویش به نام شرقیات les orientales پایه‌گذار مكتب هنر برای هنر گردید . او در این اثر ، توجه زیادی به قالب شعر و وزن و قافیه نشان داد و در مقدمه‌ی همین اثر به پیروان سن‌سیمون آزادی در شعر را اعلام كرد و مدعی شد كه شاعر همیشه حق دارد "‌اثر بیهوده‌ای منتشر نماید كه شعر محض باشد … اگر با نظر بلند بنگریم در شعر موضوع خوب و بد وجود ندارد . شاعران خوب و بد هستند از طرف دیگر همه چیز موضوع شعر است ، همه‌چیز مایه‌ی هنر است و هر امری حق ورود به كشور شعر را دارد . پس نباید پرسید كه چه علتی شاعر را به اختیار موضوعی نشاط‌آور یا غم‌انگیز ، وحشتناك یا دلاویز ، واضح یا مبهم واداشته است . باید دید چگونه كار كرده نه آنكه در چه باب و چرا كار كرده است "
عبارت " هنر برای هنر " نیز در همان سال از طرف هوگو اعلام شد « صد بار می‌گویم ، هنر برای هنر »
چند نفر از شاعران و نقاشان و مجسمه سازان جوان به دور استاد گرد آمدند . مقدمه‌ی شرقیات را كتاب مقدس هنر شمردند و ادعا كردند كه « مفید بودن و دربند اجتماع بودن ارزش هنر را از بین می‌برد » گفتند « هنر خدایی است كه باید آن را به خاطر خودش پرستید . هیچ‌گونه جنبه‌ی مفید یا اخلاقی به آن نداد و چنین تصوراتی را از او انتظار نداشت » در میان این جوانان توفیل گوتیه كه از رمانتیك‌ها و از پیروان هوگو بود به دفاع از شعری برخواست كه به كلی با مسائل اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بیگانه باشد . گوتیه كه سابقانویسنده رمانتیك پر هیجان و اندوهزده‌ای بود ، بعد‌ها چندین سفر به كشورهای مختلف كرد و پس از بازگشت در راس عده‌ای از جوانان كه هنر برای هنر را شعار خود كرده بودند ، قرار گرفت . این گروه ادعا می‌كردند كه : هنر یگانه دلیل زندگی است و با وجود این به درد هیچ كاری نمی‌خورد ، هنر بی فایده است و تنها وجود آن به خودی خود كافی است . میگفتند : زندگی مشكل و پر از درد و رنج است و سرنوشت بشر روشن نیست ؛ یگانه چیزی كه می‌تواند ما را تسلی ببخشد زیبایی است و هنر وقتی به كمال زیبایی می‌تواند برسد كه از افكار اخلاقی و فلسفی و تحولات پی در‌پی آنها و از بیان تمایلات پیچیده و آشفته به دور باشد .
گوتیه در مقدمه اشعار خود در مورد هنر نوشت « فایده‌اش چیست ؟‌زیبا بودن . آیا همین كافی نیست ! مثل گل‌ها ، مثل عطر‌ها ، مثل پرندگان ، مثل همه چیز‌هایی كه بشر نمی‌تواند به میل خود تغییر دهد و ضایع كند ، به طور كلی هر چیز وقتی كه مفید شد ، دیگر نمی‌تواند زیبا باشد ، زیرا وارد زندگی روزمره می‌شود . شعر نثر می‌شود . آزاده برده می‌گردد . همه‌ی هنر همین است . هنر آزادی است . جلال است . گل گردن است و شكفتگی روح است در بطالت . نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی مطلقا به درد نمی‌خورند … ما مدافع استقلال هنریم . برای ما هنر وسیله نیست ، بلكه هدف است . هر هنرمندی كه به فكر چیز دیگری به جز زیبایی باشد ، در نظر ما هنرمند نیست »
در مقدمه كتاب مشهور خود " مادمازل دو‌موپن ( سال 1834) نوشت « فقط چیزی زیبا است كه به درد هیچ كاری نخورد . هر چیز مفیدی زشت است ، زیرا احتیاجی را بیان می‌كند و احتیاجات انسان ، مانند مزاج بیچاره و عاجز او ، پست و تنفرانگیز است »
دوما در مورد هنر برای هنر می گوید « سه كلمه‌ای كه از هر گونه حسی محروم است » این جمله را می‌توان تعریف خوبی برای این مكتب شمرد . زیرا نویسنده‌ای كه معتقد به اصل هنر برای هنر است به جز زیبایی قالب و شكل اثر خود و موفقیت در بیان مطلب به چیز دیگری اهمیت نمی‌دهد . گاهی در مقابل هیجان‌اور ترین حوادث زندگی ، به قدری خونسرد است و آن را چنان با بی‌قیدی و بی‌حسی بیان می‌كند كه آدمی را دچار وحشت می‌سازد .
شاعر دیگر این مكتب دوبانویل ، دنیا را پرده نمایش و مردم را بازیگران آن می‌داند و به بازی و قیافه‌ی آنها بیش از احساسات‌شان اهمیت می‌دهد . همچنین اقرار می كند كه در فن شعر فقط به وزن و قافیه پابند است و از پعر گفتن هیچ منظوری به جز اقناع ذوق خود ندارد و می‌گوید « قافیه همچون میخی زرین است كه تخیلات شاعر را تثبیت می‌كند »
اين هم يك ديد ديگر:
مكتب‏های ادبی - رمانتیسم



نهضت رمانتیسم زائیده‏ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سده نوزدهم است. زیرا توده پیشرفته سده نوزده اروپا دیگر نمی‏توانست سنت‏های ملوك‏الطوایفی ( فئودالیسم ) و كلاسیسیسم را گردن نهد. از این رو به نویسندگان و هنرمندانی نیاز داشت كه به دلخواه خویشتن و پندارهای بی‏بندوبار خود خامه بدست گیرند، بنابراین شایسته است رمانتیسم را یك مكتب انقلابی و ناقض سنت‏های كلاسیسیسم دانست.
این نهضت از میانه‏های سده هجده اوج گرفت و بالا رفت، تا جائیكه اواخر این سده و سرتاسر سده نوزده، جهان هنر و ادب و اندیشه را جولانگاه خویشتن ساخت.
«نوامیس» از سروده‏های رمانتیك بدینگونه یاد می‏نماید: «هنری است كه همه چیز را بشیوه دل‏انگیزی شگفت‏آور می‏سازد، هنری كه همه چیز را در فاصله‏های دور قرارمی‏دهد بی آنكه از رنگ آشنا و دل‏فریب آن‏ها بكاهد.»
رمانتیك‏ها به رویاها و اندیشه‏های خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی دیگر پروا داشتند و آنچه می‏سرودند و می‏نوشتند جلوه‏هایی از جهان ناشناخته و دور دست اندیشه و پندار بود. آنها برعكس كلاسیست‏ها هرگز به خود نمی‏پرداختند، بلكه همواره بفرمان احساس و اندیشه گوش می‏سپردند.
خیال‏پردازان سده نوزده هیچگاه توده حود را آنگونه كه بود نقاشی نمی‏كردند، بلكه آنچنان كه می‏خواستند باشد مجسم می‏ساختند، از این رو مكتب رمانتیسم در برابر رئالیسم جای می‏گیرد.
هنرمند رمانتیك توده خود را دشمن می‏دارد و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است، به دامن خیال‏ها و اندیشه‏های خویش پناه می‏برد و به دورانهای باستانی ( به ویژه سده‏های میانه ) و روزگار كودكی و سرزمین آرزو و تنهایی باز‏می‏گردد.
از سوی دیگر جنبش رمانتیسم را باید فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، كشاكش‏های سرمایه‏داری، برگرداندن شهر‏ها به اردوگاه‏های كارگری و بدبختی و سرانجام بر ضد صنعتگران سرمایه‏دار دانست، نمونه برجسته‏ای از این فریادها را می‏توان در شعرهای شیرین و بی پیرایه ویلیام وردزورث سراینده رمانتیك انگلیس جستجو كرد. از آنجا كه بنیان رمانتیسم با ایده‏آلیسم هم‏آهنگی نزدیك و شناخته دارد. هنرمند رمانتیك زندگی و اجتماع را زائیده اندیشه می‏داند و برخلاف رئالیست‏ها، دگرگونی و چگونگی‏های توده را وابسته به دگرگونی‏های اندیشه بشری می‏شمارد.
می‏توان پیشوایان این مكتب را در فرانسه، استاندال، ویكتور هوگو، شاتوبریان و در انگلستان، وردزورث، لردبایرون و در آلمان گوته و در روسیه پوشكین و گوگول دانست.
دیباچه هوگو بر نمایشنامه «كرمول» خود در حقیقت مرام‏نامه جنبش رمانتیسم گردید و همو با عرضه شاهكار جاودان خود «بینوایان» رهبری این مكتب را از آن خویش ساخت.
در پایان می‏بایست ناگفته نگذارد كه گرچه این جنبش دیرگاهی درخشیدن گرفت و ستارگان روزافزونی چون هوگو، گوته و بایرون برسینه آن خودنمائی و تابندگی كردند ولی سرانجام با آزادی بی‏بندوبار خود و پدیدآوردن جنبش‏های دیگری همچون سمبولیسم و سوررئالیسم، هنر را به تباهی كشاند.آن که دانست زبان بست.آن که میگفت ندانست.





|
Comments: Post a Comment

بازگشت به قصه‌ی كرمان
template designed by Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com
?