مكتبهای ادبی |
[
[
تماس با من ] |
â?? سمبولیسم symbolisme
|
هیچكس هنوز نتوانسته معنای خاص و همهگیری برای این سبك تعریف نماید . سمبولیسم پیوسته از قلمرو نقد گریزان است و ماهرانه خود را از تشریح و توصیف نجات می دهد … گروهی در آن تصوف می بینند و اثری از عرفان شرق و غرب . عدهای آن را راهی برای ایجاد زبانی تازه در شعر و بالاخره بعضی آنرا كوششی برای گرفتن وسیلهی بیان از هنرها ی دیگر میدانند ، چنانكه اغلب سمبولیستها از اینكه میتوانند با موسیقی رقابت كنند ، بر خود میبالند . با وجود این شاعران و نویسندگان سمبولیست مشخصاتی دارند كه به سادگی قابل تشخیص است و … آغاز سمبولیسم در حوالی سال 1880 عدهای از شاعران جوان و در عینحال كه وابسته ی جریان پارناسین بودند ، قدم از چارچوب خشك و بیروح شعر پارناسین فراتر گذاشتند . اینان با حساسیت تازهای هم بر ضد اشعار خشن پارناسین و هم بر ضد قاطعیت پوزیتیویسم positivism ( فلسفهی تحقیقی ) و ادبیات رئالیستی و ناتورالیستی عصیان كردند . آنها قصد گرویدن به احساسات تند و تیز تغزل فوقالعادهی رمانتیسم را نداشتند ، بلكه عصیانشان رنگ تازهای داشت و آنچه می گفتند عمیقتر و پیچیدهتر بود . پوزیتیویسم تصور میكرد توانسته به خوبی دنیا را توصیف و تصویر كند و دربارهی آن قضاوت نماید . اما این حساب ساده ، شاعران جوان را قانع نمیكرد . انان همه جا را پر از معما و اسرار و اضطراب میدیدند . با آنكه تحت عنوان مكتب ادبی ناتورالیسم بر عرصهی رمان و تئاتر فرمانروایی میكرد عصیان این شاعران سدی در مقابل آن به وجود آورد و با آنكه نتوانست آنرا از پیشرفت باز دارد ولی حدودی برای آن ایجاد كرد و پوزیتیویسم فقط به واقعیت متكی بود . اما مجلات و فیلسوفان جدید از واقعیت روگردان بودندو حتا آن را انكار میكردند .و مدعی بودند واقعیت حال یا گذشته و بیان آن كار نفرتآوری است . آنه در اجتماع آن زمان زندگی راحتی برای خودشان نمییافتند و از همهی روشهای سیاسی و اجتماعی و فكری و هنری كه میراث گذشتگان بود ، نفرت داشتند آنان می خواستند آنارشیست یا منكر همه چیز باشند . نخستین پیامآور این عصیان فكری شارل بودلر بود كه از طرفداران هنر برای هنر شمرده میشد با دیوان اشعار خود تحت عنوان گلهای شر ، دنیای شعر را تكان داد و بنای مكتب جدید را گذاشت . و یك نسل شعر و ادب كه در خلال 1857 تا 1880 میزیست او را پیشوای مسلم خود شمرد . در نظر بودلر دنیا جنگلی است ، مالامال از علائم و اشارات . حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر با قدرت ادراكی كه دارد به وسیلهی تفسیر و تعبیر این علائم می تواند آنها را احساس كند . عوالم جداگانهای كه روی حواس ما تاثیر میكند و بین خودشان ارتباطات دقیقی دارند كه شاعر باید آنها را كشف كند و برای بیان مطالب خود به زبان جدیدتری ، آز آنها استفاده كند . البته بودلر استفاده از این زبان سمبولیك را اساس كار خود قرار نداد . اما چند نمونه جدید از خود به جا گذاشت كه مقدمهای برای اشعار سمبولیك به شمار میرود . پیشوایان سمبولیسم پل ورلن p.verlain در عین حال كه ولگرد و الكلی بود ، شاعر به تمام معنا و حتا بزرگی بود . او با ضعف اراده ، نابودی تدریجی خود را تماشا میكرد به قول یكی از منتقدان فرانسه « مخیلهی شهوانی را با حزن آهنگداری در هم آمیخته بود » او با اشعار ظریف و هنرمندانهای اضطرابات روحی را كه میخواست به سوی خدا برود و هیجانات جسمی را كه از فاسد شدن لذت میبرد ، بیان میكرد . او فریادهای روح خویش را كه از سرنوشت خود در رنج بود ، را در اشعارش منعكس میكرد و تقریبا به نوعی از رمانتیسم بر میگشت . ولی با وجود این ، نفس تازهای به شعر فرانسه داد . آرتور رمبوa. Rimbaue كه تا نوزده سالگی شاهكارهای خود را به وجود آورد و از شاعری دست كشید . او از سرزمینهای عجیب ، از شهوات و از معجزات ، از گلهای پر جلال و جبروت بحث میكرد و نبوغ شعری فوقالعادهای داشت .«… در اشعار او كلمات به صورتهای تازهای با هم تركیب میشوند و در میان نوری فسفری غوطه میخورند » . او برای صداها رنگ تعیین میكرد . با تحقیقات خود بازی میكرد و با قدرت تمام از سرزمینهایی كه ندیده بود سخن میگفت . مثلا شعر زیبا و مفصل " قایق مست " را زمانی سرود كه اصلا دریا را ندیده بود . استفانمالارمه s. mallarme ، او عمر خود صرف پیدا كردن صورت تازهای در شعر كرد و مدعی بود كه میخواهد شعر را از قید همهی چیزهایی كه شاعرانه نیستند ، آزاد كند و به حس و فكر و حالت روحی انسان و به تصویر طبیعت پابند نبود و به شكل شعری معمول نیز توجهی نمیكرد . در نظر او فقط « كلمه » ارزش داشت . هنر شاعر این بود كه شعر را از تركیب كلمات ، شاعرانه و سحرامیز بسازد . در اشعار مالارمه نه شادی وجود داشت و نه غم ، نه كینه دیده میشد و نه عشق ، خلاصه هیچ حس بشری وجود نداشت . او شعر را از زندگی دور میكرد و از دسترس بدر میبرد و به صورتی در میاورد كه فقط عده انگشت شماری از خواص بتوانند آن را درك كنند . این سه شاعر با آثار خود زمینه را برای ظهور سمبولیسم مهیا ساختند . البته سبك آنها مثل هم نبود و هر كی مشخصات خاص خود را داشت . اصول سمبولیسم از نظر فكر ، سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفهی ایدآلیسم بود كه از متافیزیك الهام میگرفت . بدبینی اسرارآمیز « شوپنهاور» نیز تاثیر زیادی بر شاعران سمبولیست داشت . انها در ذهنیت گرایی « سوبژكتیویسم » عمیقی غوطه ور بودند و همه چیز را از پشت منشور خوابكنندهی روحیهی تخیلآمیزشان تماشا میكردند . برای انها كه با چنین فلسفهی بدبینانهای پرورش یافته بودند ، هیچیچز مناسب تر تز دكور مهآلود و مبهمی كه تمام خطوط تند و قاطع زندگی ، در میان آن محو شود و هیچ محیطی بهتر از نیمه تاریكی و مهتاب وجود نداشت . شاعر سمبولیست در چنین محیط ابهامآمیز و در میان رویاهای خودش ، تسلیم مالیخولیای خویش میشد . قصرهای كهنه و مترك ، شهرهای خراب و آبهای راكدی كه برگهای زرد روی آنها را پوشانده باشد و نور چراغی كه در میان ظلمت شب سوسو زند و اشباحی كه روی برده تكان میخورند و بالاخره سلطنت سكوت و چشمانی كه به افق دوخته شده است و … همهی اینها جلوهی عالم رویایی و اسرارآمیزی بود كه در اشعار سمبولیستها دیده میشد . رویا و تخیل كه پوزیتیویسم و رئالیسم می خواست آن را از ادبیات براند ، دوباره با سمبولیسم وارد ادبیات شد . البته منظور انها این نبود كه از شعر پارناسین به كلی قطع رابطه كنند و به رمانتیسم برگردند . مثلا هرگز نمی خواهند زندگانی و شرح حال و اعترافات خویش را بنویسند . در تشریح مناظر ، نه شكل لایتغیر اشیا مادی ، بلكه فرار ساعتها و فصول و زمان زودگذر و آهنگ توقف ناپذیر زندگانی را شرح میدهند و قوانین نهفته ی وجود طبیعت را تصویر می كنند . به نظر آنها طبیعت به جز خیال متحرك چیز دیگری نیست . اشیا چیزهای ثابتی نیستند ، بلكه ان چیزی هستند كه ما به واسطهی حواسمان درك می كنیم . آنها در درون ما هستند . خود ما هستند … از این لحاض عقاید سمبولیكها بیشتر به عرفان شرق نزدیك است . میگویند : نظریات ما درباره طبیعت ، عبارت از زندگی روحی خودمان است ، ماییم كه حس میكنیم و نقش روح خود ماست كه در اشیا منعكس می گردد . وقتی انسان مناظری را كه دیده است با ظرافتی كه توانسته درك كند ، مجسم سازد ، در حقیقت اسرار روح خود را بر ملا میكند . تمام طبیعت سمبول وجود زندگی خود انسان است . تشریح و تصویر اشیا و حوادث به وسیلهی سمبولها صورت تازهای به خود میگیرد . وبرای بیان روابط بین الهامها و اشكال ، باید زبان شعر را در هم ریخت و به صورت دیگری در اورد . و چه بسا كه این زبان برای اشخاص عادی نا مفهوم باشد و راز سمبولیسم در همین چیزهای نامفهوم است . عدهای از سمبولیستها كه در راسشان مالارمه قرار داشت از این قواعد پیروی كردند و چنان تغیراتی به كار بردند كه فقط خودشان آنها را میفهمیدند و خودشان تفسیر میگردند حتی « آندره ژید » در مقدمه اثر خود به نام « پالود » نوشت« پیش از اینكه اثرم را برای دیگران تشریح كنم ، مایلم كه دیگران این اثر را برای من تشریح كنند » سمبولیستها مایل بودند تمام قواعد دستور زبان را عوض كنند و مدعی بودند كه این اصول باید احساس پذیر باشند و كلمات را نه از روی قواعد منطقی ، بلكه آنطور كه شاعر شاعر احساس میكند باید باهم تركیب كرد . نمایاندن تخیلات مبهم سمبولیستها با زبان صریح و قاطعی كه بتواند همه چیزرا بیان مكند و نتیجهی قطعی و دقیقی از این بیان بگیرد ، امكان نداشت . برای بیان این تخیلات بیشتر مصراعهایی لازم بود كه شبیه زمزمهای آرام و مبهم به قول ورلن موسیقی ّی آواز باشد و می گفتند كه شعر نیز مانند موسیقی باید مبهم باشد . مطلب صزیحی را به طور قاطع بیان نكند ، بلكه با كمك آهنگ و با استفاده از تخیلات انسان در او تاثیر نماید . به خصوص موسیقی واگنر . و معتقد بودند وزنهای شعری ، مخیله را از حركت باز میدارد و بالهای خیال را میبندد . همچنین رنگهای تند و صریح مطلب را به طور قاطع بیان میكند و مخالف سمبولیسم است . شعر نقاشی نیست . بلكه تظاهری از حالات روحی است ، عرصهی شعر از آنجا شروع میشود كه با حقیقت وافع « رئالیته » قطع رابطه شود و این عرصه تا بینهایت ادامه پیدا میكند . نمی توان گفت معنای فلان تعبیر در شعر درستتر از فلان تعبیر دیگر است . چنین قضاوت كلیی امكان ندارد . زیرا هر خوانندهای ، شعر را بنا به روحیه ی خودش درك یا بهتر بگوییم احساس میكند . هدف شعر سمبولیك ایناست كه عظمت احساسات و تخیلات را با تشریحات واضح و صریح از میان نبریم و برای این كار باید محیطی را كه برای شعر لازم است به وجود بیاوریم . یعنی خطوط زنده و صریح و بسیار روشن را محو وتیره سازیم . این سایه روشن را با تغییر دادن قواعد واحدهای كلاسیك ، با دور انداختن معانی معتاد ، یا بر هم زدن تداعیهایی كه بر اثر دستور زبان و سابقه به وجود آمده است ، میتوان به دست آورد . كم كم در میان سمبولیستها دو تمایل مهم ظاهر گشت . اول : تمایل « مالارمه » و « رنه گیل » كه زبان هنری را از زبان عوام جدا میدانستند و برای افاده و بیان هیجانات بدیع سمبولیستس ، ایجاد زبانی جدا از زبان مردم را ضروری میدانستند . اینان قالب شعر رمانتیك و پارناسی را همانگونه كه بود پذیرفته بودند و از آن راضی بودند . دوم : تمایل « ورلن » و « ژوللافورگ » كه اصالت فرهنگستانی زبان و طرز بیان پارناسینها را مسخره میكردند و می كوشیدند زبان عادی و عامیانهی مردم را به وضع هنرمندانهای تقلید كنند . اینان در عین حال به فكر در هم شكستن قالبهای موجود شعر نیز افتادند و به این ترتیب پای شعر آزاد به میان كشیده شد . شعر آزاد شاعرانی كه میكوشیدند شعر را از قالب محدود و سابق خود آزاد سازند نظم « الكساندرون » ( مصرع دوازده هجایی ) را كه قالب اصلی شعر فرانسه بود بر هم زدند و به جای آن قالبهای گوناگونی برای شعر به وجود آوردند . مصرع های كوتاه و بلند و نامساوی گفتند و چنان بر تعداد هجاها افزودند كه تا آن روز در دنیای خیال نیز سابقه نداشت . ضرورت تقسیم شعر را به مصرع های متساوی انكار كردند . قافیه را ساده تر ساختند و چند قافیهی ناقص را به جای آن پذیرفتند .« ورلن » در این را متوقف شد . اما پیشروی ادامه داشت و شعر آزاد نتیجهی این پیشروی بود . یك شعر آزاد عبارت است از عدهای پارههای موزون و نامساوی . در این شعر ، دیگر وحدت اصلی و حساب شدهای برای قالب شعر در میان نیست ، بلكه وحدت شعر ، از روی وحدت اندیشه و تصویری كه در آن است تعیین می شود . كوتاهی و بلندی ابیات را ، وضع مضمون آن ابیات تعیین میكند و شاعر هیچ اجباری ندارد تا برای متعادل ساختن مصراع های شعر كلماتی را اظافه بر آنچه برای بیان افكارش كافی است بیاورد ( البته در این اثنا « والت ویتمن » شاعر آمریكایی ( 1819 – 1892) نیز اشعارش چنین صورتی داشت ولی میتوان گفت شعر آزاد فرانسه بیخبر از اشعار ویتمن به وجود آمد ) اولین شعر آزاد را « آرتور رمبو » در سال 1886 گفت و بعد از دو یا سه سال اغلب شاعران به سراغ اینگونه شعر گفتن رفتند و كوشیدند تا در میان خودشان ، قواعد و اصولی برای آن وضع كنند . شعر آزاد باعث شد كه « كلمه » ارزش واقعی خود را به نسبت آهنگ و صدایی كه دارد ، در شعر كسب كند . شعر فرانسه تا آن زمان و با مرور زمان به صورت نوعی هنر نظری درامده بود . عروض شعری پر از قواعد عجیب و غزیب بود ( مانند قافیه نشدن كلمات مذكر با كلمات مونث یا قراردادهایی ای این قبیل ) شكل املایی شعر نیز ، مانند تلفظ ، شرائطی برای شعر ایجاد كرده بود و گویی شعر برای لذت چشم گفته و نوشته می شد نه برای لذت گوش . سمبولیسم آنچه را كه بودلر در باره « موسیقی كلمات » گفته بود در شعر رواج داد و ارزش آهنگ كلمات را روشن ساخت و ابیات شعر را دارای موسیقی مخصوص ساختكه از رابطهی این آهنگ ها به دست میامد . این موسیقی كلمات در عین حال ، برای كسب قدرت بیان بیشتری استفاده شد . ایجاد سجع و تكرار حروف معین در یك مصرع و به كار بردن كلمات هماهنگ و روانی جملات شعری ، امكانات تازهای در تصویر و بیان اندیشه برای شاعر فراهم ساخت . خلاصهی كلام با توجه به آنچه گذشت میتوان اصولی را كه سمبولیست ها مراعات می كنند به شرح ذیل خلاصه كرد ك 1- حالت اندوهبار و ماتمزای طبیعت و مناظر و حوادثی را كه مایهی یاس و عذاب و نگرانی و ترس انسان است بیان میكنند . 2- به اشكال و سمبولها . آهنگها و قوانینی كه نه عقل و منطق بلكه احساسات آنها را پذیرفته است توجه دارند 3- هر خوانندهای اثر ادبی را به نسبت درك و احساس خود میفهمد . ازاینرو باید چنان آثاری به وجود آورد كه همه كس آن را به طور عادی و متشابه درك نكند ، بلكه هر كدام بنا به وضع روحی و میزان ادراك خویش معنایی دیگر از آن دریابد . 4- تا حد امكان باید از واقعیت عینی دور و به واقعیت ذهنی نزدیك شد 5- انسان دستخوش نیروهای ناپیدا و مشئومی است كه سرنوشت او و طبیعت را تعیین میكنند . ازاینرو حالت مرگبار و وحشتاور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان میكنند . 6- می كوشند حالات غیر عادی روحی و معلومات نابهنگامی را كه در ضمیر انسان پیدا میشود و حالات مربوط به نیروهای مغناطیسی و انتقال فكری را در اشعار و آثارشان بیان كنند و بیافرینند . 7- به مدد احساس و تخیل ، حالات روحی را در میان آزادی كامل با موسیقی كلمات و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر میكنند سمبولیسم نو سمبولیسم در قرن بیستم در اوائل قرن بیستم ، چنین به نظر میرسید كه سمبولیسم دورهی خود را تمام كرده و از میان رفته است مشهور ترین نمایندگان آن « ژان مورهآ » و « هانری دورنیه » از آن رویگردان شده و به كلاسیك بازگشته بودند . دستهی « آبئی » به شعر جنبهی اجتماعی داده بود . اما هیچكدام از این تمایلات نمی توانس تاثیر شعر رمبو . مالارمه و حتا موریس مترلینگ و ژول لافورگ را ازمیان ببرد . در این میان « آندره ژید » و « پلكلودل » و « پلوالری » برای آفریدن آثار سمبولی به فعالیت پرداختند و می كوشیدند مقام شاعران سمبولیست را به خوبی نشان دهند و كم كم شاعران دیگری نیز به این جمع افزوده شد . مجلهای به نام مجله جدید فرانسوی بر پا كردند و كوشیدند سمبولیسم آرتور رمبو را دوباره زنده كنند و در راسشان اندره ژید قرار گرفت و در سال 1910 عنوان سمبولیسم نو را به خودشان دادند و رفته رفته صورت مشكل تر و پیچیده تری به شعر دادند . در این زمان « پلوالری » ( 1871 – 1945 ) مساله شعر را از دریچهی دید فلسفی روشنفكران مورد بحث و تحقیق قرار می داد . او شعر را چیزی نظیر بازی و یا مراسم مذهبی میشمرد و می گفت « شعر هدفی جز خود ندارد و به فكر نتیجه گیری از آن نباید افتاد » و شعر را بع زقص و نثر را به راه رفتن تشبیه میكرد « راه رفتن معمولا به سوی مقصدی است ، اما رقص مقصدی ندارد و رقصكنان به سوی مقصدی رفتن مضحك خواهد بود . پس هدف رقص ، همان رقص است . كلمات ، عبارت از قدمها یا حركات رقص است » و شعر از نثر بدینسان تشخیص داده خواهد شد . كه در نثر كلمات به جز بیان مطلب كاری ندارند ، اما در شعر كلمه ارزش واقعی خود را كسب میكند و شاعر است كه این نیروی جادویی را به كلمه میبخشد . « اگر شعر كاملترین و خالصترین هنرهاست از اینروست كه قهرا باید قیود متعدد و گوناگونی را گردن نهد . اجبار مطلق قیود و قواعد ، شاعر را وادار میكند تا از میان ازدحام انبوه « افكار » و « استعارات » كه در روحش موج میزنند و از میان مبتذلات گوناگون آنچه را كه باید گفت و نوشت با دقت برگزیند . » به نظر والری ، الهام – یا آنچه به این نام خوانده میشود – هیچگونه تاثیر و ارزشی در آفرینش هنری ندارد . الهام در نظر او عبارت از حالتی است كه در اثنای آن « شعور آفریننده » در مقابل « خودكاری مغز » بیاثر میشود . غریزه حیوانی ترین قسمت روح بشری است و الهاماتی كه زاییدهی غرایزمان باشند علفهای وحشی شعورمان هستند . اشعار والری پر از تشبیهات و استعارات است و اغلب آنها مانند گورستان دریایی طوری است كه بدون تفسیر به هیچ وجه قابل درك نیستند 7:46 PM ali kermani
Comments:
Post a Comment
بازگشت به قصهی كرمان |
|
template designed by
![]() |