DOCTYPE HTML PUBLIC "-//W3C//DTD HTML 4.0 Transitional//EN"> مكتب‌های ادبی -->

مكتب‌های ادبی

[ [ تماس با من ]


 



موسيقي متن فيلم سه رنگ



وبلاگ‌هاي ديگر من
كلاس قصه‌نويسان
ضرب‌المثل‌هاي كرموني

[]

 


[]


 

Tuesday, April 02, 2013

â?? واژه «سانتي مال» از آن دست واژه هايي است كه همگان پيش از آنكه معناي آن را بدانند، از آن استفاده مي كنند و معناي اصطلاحي آن، با معناي واقعي اش ، تفاوت بسيار دارد. به لحاظ تاريخي، سانتي مانتاليسم، پديده اي متعلق به قرن ۱۸ است. دوراني كه در آن شرايط اجتماعي، گونه اي خاص از روابط بين فردي را به وجود آورده بود كه در آن، محور اصلي روابط، خصوصاً روابط زنان و مردان، مسائل جنسي بود و در نتيجه آن، مضمون بسياري از آثار ادبي عصر و دوران را ، روابطي خارج از چارچوب روابط متعارف تشكيل مي داد. در چنين فضايي بود كه سانتي مانتاليسم براي مبارزه با به ابتذال كشيده شدن عشق وروابط عاطفي ، به وجود آمد. سانتي مانتاليسم مي خواست به عشق تقدس ببخشد وآن را از امري صرفاً مادي و بي قاعده و قانون، تبديل به نوعي عمل معنوي و الهي كنند. در همين دوران بود كه رمان هايي با محور عشق نوشته شد و نويسندگان سانتي مال كوشيدند با تمركز بر قداست عشق و تأكيد بر وفاداري مطلق و حتي انكار امكان تكرار تجربه عاشقانه، عشق را از آن حالت دستمالي شده و مبتذل خارج كنند. ديدگاه سانتي مانتال، با نگاهي تازه به عشق، به طبيعت انساني نيز نگاهي تازه مي انداخت و براي احساس بيش از تفكر اعتبار قائل بود و مهرباني، رنج و لطافت را بيش از وظايف اجتماعي ارج مي نهاد. اين واكنش كه بيش از هر چيز در تقابل با بورژوازي و كاپيتاليسم و برآمده از اوضاع زمانه بود، كم كم مفهوم خود را از دست داد وتبديل به اصطلاحي شد براي پرداختن بيش از حد به احساسات ، خصوصاً در عالم ادبيات. اين گونه است كه براي اكثر ما، مفهوم «سانتي مانتال» به چيزي اطلاق مي شود كه بيش از حد بر عنصر احساس تأكيد مي كند و شيوه بيان آن نيز سطحي و مبتذل است. ترديدي نيست كه مخاطبان و پديدآورندگان جدي ادبيات، در مواجهه با اين واژه واكنش دفاعي داشته باشند و هرگونه نشانه اي از علاقه به اين جريان را در آثار ادبي جدي، انكار كنند. به تعبير بسياري، سانتي مانتاليسم ، عنصري است كه تنها در ادبيات عامه پسند مي توان سراغ آن را گرفت. ادبيات بي احساس؟ بنا برتعريف رايجي كه ما از سانتي مانتاليسم در ذهن داريم، اين همان عنصري است كه آثار متعلق به ادبيات عامه پسند (پاورقي ها، رمان هاي عاشقانه زرد و...) از آن به وفور استفاده مي كنند. احساسات گرايي شديد و صرف به گونه اي كه مخاطب را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد و از تمام ابزارهاي ممكن براي تشديد اين حالت احساسي استفاده مي كند. در اين دسته از آثار كه عمدتاً مخاطباني فراوان ومتعلق به گروه هاي سني خاص دارند، همه چيز بر محور عشق مي گردد. ناتاشا اميري، درباره اين پديده مي گويد: «احساسات گرايي، ويژگي آثار نويسندگان تازه كار است. در سالهاي اوليه نوشتن، نويسندگان عمدتاً تحت تأثير آنچه كه مي نويسند قرار مي گيرند و به همين خاطر رگه هاي شديد احساساتشان در اثر بروز مي كند. اين مسأله در سالهاي آغازين و در مورد نويسندگان كم تجربه اجتناب ناپذير است، اما به تدريج كه نويسنده از اين حالت خارج مي شود، اين رگه ها نيز كمرنگ مي شوند». او نشانه هاي سانتي مانتاليزم را در داستان چنين بر مي شمرد: «احساسات عاشقانه رقيق شده يا غليظ شده!» از سوي ديگر، نمي توان هر اثر عاشقانه اي را سانتي مانتال دانست. عشق، عنصر وجوهر اصلي تمام پديده هاي زندگي است وتصور جهاني بدون عشق، تصوري محال است. آثار ادبي برجسته نيز، هرگز خالي از اين عنصر نبوده اند و ادبيات داستاني، خصوصاً رمان، بيش از هر چيز از واجد اين عنصر در خود بوده اند و ترديدي نيست آنچه باعث جدي شدن ادبيات مي شود، سوژه نيست، شكل ارائه آن است. پاورقي نويسان و نويسندگان عامه پسند، با بهره گيري از عنصر عشق ، آن را به عادي ترين وسطحي ترين شكل ممكن بيان مي كنند و اينجا، همان جايي است كه تفاوت ادبيات جدي و ادبيات عامه پسند آشكار مي شود. يوسف عليخاني، نويسنده ، مي گويد: «برخي سانتي مانتاليزم را با احساس گرايي يكي مي دانند و براي همين، تمام آثاري را كه احساسي باشند، با همين نگاه نقد مي كنند؛ حال آنكه بايد ميان سانتي مانتاليسم و احساس گرايي فرق قائل شويم. هيچ اثر ادبي بي احساسي نمي توان يافت چرا كه ذات هنر، احساس برانگيز است و اگر اين احساس نبود، هنر شكل نمي گرفت. نمي توان يك اثر ادبي را خواند و از احساس (خواه عشق، نفرت، ايثار و...) بركنار ماند». او، مرز ميان احساسات گرايي و سانتي مانتاليسم را، در افراطي شدن احساسات مي بيند: «احساس گرايي در شكل معمول آن پسنديده است، ولي زماني كه شوق بسيار باعث شود در عرصه اي خود را چنان گم كنيم كه تشخيص ممكن نشود، آن وقت دچار نوعي سانتي مانتاليسم شده ايم كه نه تنها ما را از بيان ماجرا و مفهوم باز مي دارد كه خودعاملي پس زننده نيز مي شود». در حالي كه بسياري به محض شنيدن تعبير عاشقانه براي اثري، ذهنشان معطوف به متن هاي بازاري و فاقد ارزش ادبي مي شود و مفهوم عشق و احساسات نزد بسياري، مكروه و ناموجه است ونويسندگان از ترس مبتذل خوانده شدن واتهام گرايش به سانتي مانتاليسم، به سراغ موضوعات عاشقانه نمي روند، آثار سانتي مانتال عامه پسند، همچنان بازار را در اختيار دارد.از طرف ديگر چنين به نظر مي رسد كه گروهي از نويسندگان از سوي ديگر پشت بام سقوط كرده اند و با گرايش به حذف عوامل ايجاد جذابيت در اثر، جايگاهي تخيلي (و شايد واقعي در ميان همفكران خود) در عرصه ادبيات جدي به دست آورده اند. مژده دقيقي، مترجم، درباره سانتي مانتاليزم در ادبيات داستاني چنين مي انديشد: «به نظر من مرز مشخصي براي تشخيص اينكه كجا نويسنده وارد سانتي مانتاليسم مي شود، وجود ندارد. اين مسأله بنا بر عقيده و سليقه آدم هاي مختلف جا به جا مي شود. ممكن است به نظر برخي، كتابي سانتي مانتال باشد و به عقيده بعضي نباشد. در مورد آثار نويسندگان زن، بايد گفت چون زنان از درونياتشان بيشتر صحبت مي كنند، امكان كشيده شدن شان به اين سمت بيشتر است. مردان بيشتر بيروني مي نويسند و به مسائل دروني شان كمتر اشاره مي كنند». اينكه تلاش براي بركنار ماندن از سانتي مانتاليسم و حذف عوامل احساس برانگيز، بتواند مبين تعريف ادبيات جدي باشد وساير آثاري كه از اين الگو پيروي نمي كنند را متعلق به حوزه ادبيات عامه پسند بدانيم، چيزي است كه مژده دقيقي، با آن مخالف است: «من كلاً ادبياتي را كه قابل فهم نباشد، جدي نمي دانم. ما ادبيات زيادي داريم كه خيلي قابل فهم نبوده و براي خواننده آسان ياب نيستند و اصلاً نويسنده به قصد غيرقابل فهم بودن، آن را نوشته است. تمايز بين ادبيات جدي و ادبيات عامه پسند، بسيار دشوار است. به هر حال ادبيات عامه پسند، آسان ياب تر است و در وهله اول خواننده ها بيشتر خوششان مي آيد. حتي در ادبيات جدي دنيا هم ما اين قدر آثار غيرقابل فهم نمي بينيم . شيوه اي كه در كشور ما رايج است، اداي ادبيات جدي است و بسياري از اين آثار، حتي كيفيت خوبي هم ندارند». هرچه سانتي مانتال تر! اينكه نويسندگان بكوشند به جاي خلق آثاري ديرياب و بدون مخاطب، آثاري خلق كنندكه به رغم بهره مندي از جذابيت ها، دچار افت و ابتذال نشود، اتفاقي است كه هنوز نيفتاده است. از يك طرف ، نويسندگان پاورقي نويس و در عين حال آگاه به ذائقه اجتماع، خصوصاً نسل جوان، باگرايش شديد به عناصر سانتي مانتال، بازار كتاب را در دست دارند و عنوان بست سلر (Best Seller) را با خود يدك مي كشند و از سوي ديگر، نويسندگان مدعي ادبيات جدي نيز خواسته يا ناخواسته به سمت ايجاد جذابيت هايي ساختگي كشيده شده اند. يوسف عليخاني مي گويد: «يكي ازدلايل كشيده شدن به احساسات گرايي افراطي، در نوع برخورد با اثر است. برخورد خود نويسنده با اثر، برخورد مخاطبان با اثر و برخورد ناشر با اثر، بر اين جريان بسيار تأثير مي گذارد. شايد اين گرايش، نتيجه عقب راندني باشد كه در برخورد با عوامل ياد شده پيدا كرده ايم. يك دليل ديگر مي تواند گرايش هاي كلي جامعه باشد. دوستي مي گفت مجموعه داستانم را پيش هر ناشري مي برم، چاپ نمي كند ولي به طور ضمني اشاره دارند كه اگر رمان بود، چاپ مي كرديم! وقتي داستان يا رماني براي انتشار به ناشري سپرده مي شود و ناشر عنوان مي كند كه اثر خشن و خشك است، يك نويسنده چه برخوردي مي كند؟ آيا منتظر مي ماند تا شكست ناشر را ببيند و فاتحانه شاهد چاپ شدن اثرش باشد؟ در شرايطي كه آثار نوشته شده در چارچوب سانتي مانتاليسم، بي هيچ علت و انديشه اي ، خريدار بسيار دارند و ناشران را صاحب كتاب فروشي هاي زنجيره اي مي كنند، ناشر رغبت به چاپ چه كتاب هايي مي تواند داشته باشد؟» شايد به همين خاطر است كه روز به روز برتعداد نويسندگان متمايل به اين جريان افزوده مي شود و مي توان گفت داستان هاي سانتي مانتال، بخش عمده آثار چاپ شده و پرمخاطب ما را تشكيل مي دهند. فتح الله بي نياز مي گويد: «در آثار رسيده به جشنواره هاي ادبي نيز، چنين وضعيتي به چشم مي خورد. از ميان ۳۱۰ رمان رسيده به جشنواره مهرگان، ۸۵ رمان متعلق به ادبيات جدي و ۲۲۵ تا متعلق به ادبيات عامه پسند بود. متأسفانه در همان ۸۵ اثر جدي هم باز عنصر سانتي مانتاليسم، كم نبوده است. اينكه اين عنصر به شكل گسترده وارد ادبيات جدي ما شود، خطرناك است، چون در مورد ادبيات عامه پسند مي گويند اين آثار را نسلي مي خواند وبعد فراموش مي شود، اما وجود آن در ادبيات جدي، سطح آن را تنزل مي دهد و آن را تبديل به ادبيات «عام» مي كند». ناتاشا اميري نيز مي گويد: «نبايد خواننده را فريب داد. نويسنده بايد خود را از جهان داستان كنار بكشد و سعي كند مطلب را همان طور كه هست به خواننده ارائه دهد. نه اينكه به هر طريق ممكن بكوشد خواننده را بيشتر تحت تأثير قرار دهد اما به وضوح مي بينيم كه برخي نويسندگان به شكل تعمدي به اين شيوه گرايش دارند». سانتي مانتاليسم، پديده اي رو به گسترش است. چه در ميان نويسندگان عامه پسند كه از آغاز به آن ارادت داشتند، چه در ميان نويسندگان ادبيات جدي كه گويي براي جلب نظر مخاطبان، راهي جز همان شيوه هاي مستعمل قبلي نمي يابند...ر نعيمه دوستدا روزنامه ايران، شماره 3397 به تاريخ 30/11/84، صفحه 15 (فرهنگ و هنر) □




|
Comments: Post a Comment

بازگشت به قصه‌ی كرمان
template designed by Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com
?